جوانمرد قصاب

 

جوانمرد قصاب

قسمت اول

قسمت دوم:

جوانمرد

در قرن نهم، ملّا حسين واعظ کاشفي به داستان جوانمرد قصّاب اشاره امّا از ذکر آن خودداري کرده است. شگفت است که نام جوانمرد قصّاب درفتوّت نامه ي قصّاب، از عهد صفوي، نيامده است اما در رساله اي ديگر درباره ي قصّابان و سلّاخان، که ظاهراً در همان دوران صفوي نوشته شده است، داستان او کاملاً ذکر شده که:

 

کنيزکي از جوانمرد قصّاب گوشت خواست اما به هر گوشتي که جوانمرد به او مي داد، راضي نمي شد تا جوانمرد خشمگين گرديد و پول او را پس داد و گفت که به او گوشت نخواهد فروخت. کنيزک که از سرزنش و آزار سروَر خود مي ترسيد، گريه آغاز کرد. ناگاه شاه مردان علي(ع) از آن جا گذشت و مشکل کنيزک را دريافت و به جوانمرد گفت که به کنيز گوشت بفروشد. جوانمرد که علي(ع) را به چهره نمي شناخت، به او بي احترامي نمود و دست خود را به معناي ردّ کردن، به جانب حضرت علي(ع) تکان داد. پس از آنکه حضرت از نزد او رفت، قنبر يار و همراه علي(ع) آمد و به جوانمرد گفت که تو شاه مردان را نشناختي. جوانمرد که سخت شرمنده و پشيمان شده بود، دست خود را با ساطور بريد و با کارد چشمان خود را کَند  از قنبر خواست که او را به نزد علي(ع) ببرد. چون غمگين و نادم به نزد آن حضرت رسيد، گريست و ابراز پشيماني نمود. علي(ع) فرمود که چشمان و دست وي را در موضع خود نهادند و فاتحه اي بخواند و بر جوانمرد دميد، فوراً چشمان و دست بريده ي او درست شد.

 پس از آنکه حضرت از نزد او رفت، قنبر يار و همراه علي(ع) آمد و به جوانمرد گفت که تو شاه مردان را نشناختي. جوانمرد که سخت شرمنده و پشيمان شده بود، دست خود را با ساطور بريد و با کارد چشمان خود را کَند  از قنبر خواست که او را به نزد علي(ع) ببرد.

عطّار (متوفي: 618 يا 627 ق.) نيز در منطق الطّير به اين کرامت مولي(ع) اشاره کرده ، به حکم شرع دستش را بريدند وعلي(ع) با کرامت خود و با دميدن به او، دستش را به تن چسبانيد.

 

داستان جوانمرد قصّاب با اندکي تغيير در برخي از کتاب هاي مقبل از جمله طريق البکاء، از عهد ناصري، آمده است، تعزيه خوان ها نيز آن را نمايش مي داده اند و تصويرهايي از اين داستان را در نقاشي هاي قهوه خانه اي هم مي توان ديد. هم اينک، در افغانستان، قصّابان در شب هاي جمعه به نام جوانمرد قصّاب نذر مي دهند و در حين اجراي آيين نذر، قصّه ي او را نقل مي کنند.  مرحوم استاد دکتر زرين کوب (متوفي: 1378 ش.) قصّه جوانمرد قصّاب را نمونه ي کوشش حرفه هاي مکروه براي درست کردن رابطه با فتوّت دانسته است ؛ اما همچنان که گفته شد، قصه هاي کهن عياري از پيوند ديرباز صنف قصّاب با آيين عياري وجوانمردي نشان دارد.

 

 جوانمرد قصّاب در ايران، مقبره هايي نمادين براي شخصيت افسانه اي جوانمرد قصّاب است. ساختن چنين مقبره هايي در ايران براي قهرمانان افسانه اي که مردم با ياد و قصّه ي آن ها مي زيسته و به وجود آن ها باور داشته اند، متداول بوده است؛ چنان که حتي براي خضر هم که زنده ي جاويدان دانسته مي شود، مقبره هايي ساخته شده است. اين مقبره ها قهرمانان افسانه اي و مقدّس مردم ايران را براي آنان به گونه اي، واقعي، محسوس و قابل دسترس مي کند تا به زيارت آنها بروند، با آن ها سخن بگويند و براي آن ها نذر ونياز کنند و حاجت خود را بگيرند.

 مرحوم استاد دکتر زرين کوب (متوفي: 1378 ش.) قصّه جوانمرد قصّاب را نمونه ي کوشش حرفه هاي مکروه براي درست کردن رابطه با فتوّت دانسته است ؛

 روزگاري افسانه ي جوانمرد قصّاب نزد مردم ايران بسيار مشهور بوده است.

 

منبع :http://www.tebyan.net

 


برچسب‌ها: روستای درونه, گسل, آبشار, یوز پلنگ, شکار ممنوع

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: آبشار , گسل , شکار ممنوع , روستای درونه , قلعه دختر ,

تاريخ : پنج شنبه 1 اسفند 1392 | 21:14 | نویسنده : عباس سمیعی |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.